loading...
شهد شهادت

♥»گروپ گپ چت«♥ بازدید : 3 سه شنبه 28 خرداد 1392 نظرات (1)

سلام بابایی خوبی بابایی؟امشب شب عیده...نمیدونی وقتی میگم عید چه بغضی میشینه تو گلوم چشام پره اشک میشه اما من قول دادم که امشب نزارم اشکام بریزه خیالت راحت بابا جون حتی اگه حوض چشام پر پر شه بهش اجازه نمیدم که سر ریز شه بابایی امروز کلیییی مهمون داشتیم 3تا خاله ها و 7.8تا دختر خاله ها با شوهراشون پسرخاله ها با خانوماشون و کــــــلی هم بچه هووووف بابایی نمیدونی چقد اینا سرو صدا میکنن سرسام گرفتم بابایی از صبح هی بهشون میپرم و هرجاییم که فرصت باشه 1 چش غره میرمو 1 گوش میکشم مامانم هی میگه دخترم نکن مهمونن زشته اما بابا جون دست خودم نیست حوصله هیچی و هیچکیو ندارم این بیچاره ها همشون از اول میخواستن حال منو عوض کنن اینقد میگفتن میخندیدن منم واسه اینکه احساس بدرد نخوری نکنن باهاشون میخندیدم اما الان یهو وسط خنده ها دلم 1 جوری شد اومدم تو اتاقم پای کامپیوتر تا برات بنویسم و بعدا بزارم تو وبم بابایی چه حال مسخره اییه چرا نمیزاره من 1کم خوش باشم بخدا چون قول داده بودم که امشب فقط بخندمو خوش باشم چند بار که این حس لعنتیه دلتنگی اومد سراغم خودمو زدم به اون راه حواس خودمو پرت کردم سرمو گرم کردم صدای خندمو بردم بالاتر که احساسش نکنم اما بلاخره من مغلوبش شدم....خیلی سخته بابایی همه هستن اما اونی که باید باشه نیست همه دارن هی به شوخی میگن بههههه به 6 ساعته دیگه سال تحویل 5 ساعت دیگه 4ساعت دیگه...بابایی همشون قرار گذاشتن برا سال تحویل به یاد پارسال بریم کنار دریا و اونجا باشیم میدونم که امسال خیلی چیزا فرق میکنه و بزرگترین فرقشم اینه که تو نیستی بابایی راستی سفره هفت سینم نداریم فقط میریم اونجا میشینیم سال تحویل شه برگردیم که اگه به من بود همینم نمیخواستم...من دوست داشتم لحظه تحویل سال کنار تو باشم اما نمیدونم چرا بهم اجازه نمیدن چرا ادما از شبای قبرستون میترسن؟بابایی شباش ترسناکه؟توهم میترسی؟کاش میتونستم کنارت باشم.کاش امسال سال تحویل 1 ساعتی از روز بود تا میتونستم پیشت باشم....

 

خدایااااااااا جاش خالیه چیکار کنم چجوری امشبو سر کنم دوست دارم چشامو بزارم رو هم و باز کنم و بهم بگن که سال تموم شد...بابایی امسال اولین عیدیمو از کی بگیرم ؟اصلا نمیخوام عیدی بگیرم من همیشه اولین عیدیمو فقط از تو میگرفتمم بابایی جات خالیه جات خالیه خیلی آه بلاخره اشکم ریخت ببخشید که زدم زیر قولم پاکشون کردم بابایی دیگه نمیتونم ادامه بدم

 

دوست دارم دلم برات تنگیده 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
.......................................... .....@................................... ...@..@................................ ......................................@ @..@..@...@@@....@......@.. @..@..@...@...@....@....@..... @@@@@@@@@@@@@...... ...............@...@..........@.... ...............@@@.............@.. ......................................@ ............................@.@....... ........................................ راه ما راه سید الشهداست و آنان که پای یقین در این راه نهاده اند ، آرزوی سر باختن دارند تا به ذبیح الله اعظم از همه نزدیک تر شوند .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 14
  • بازدید کلی : 328
  • کدهای اختصاصی